داریوش یکم پارسی باستان (???????) مشهور به داریوش بزرگ، چهارمین شاهنشاه از شاهنشاهی هخامنشی در فاصلهٔ سالهای ۵۲۲ تا هنگام مرگش در ۴۸۶ پیش از میلاد، بود. او فرزند ویشتاسپ و داماد کوروش بزرگ (از طریق ازدواج با دخترش آتوسا) بود. در دوران فرمانروایی او، شاهنشاهی در بزرگترین گسترهٔ خود بود که بخش زیادی از غرب آسیا، بخشهایی از بالکانها (اسکودرا-مقدونیه) و قفقاز، بخش اعظم نواحی ساحلی دریای سیاه، آسیای مرکزی، دره سند در خاور دور و نیز بخشهایی از شمال آفریقا و شمال شرقی آفریقا از قبیل مصر، شرق لیبی و سواحل سودان را در بر میگرفت.
پیش از آغاز فرمانروایی داریوش، گئومات به عنوان بردیا پسر کوروش ادعای پادشاهی کرد. داریوش پس از سرنگونی گئومات، بر تخت پادشاهی نشست. او در سرتاسر شاهنشاهی با شورشهایی روبهرو شد. یکی از رخدادهای اواخر زندگی داریوش، لشکرکشی بهمنظور فتح یونان و مجازات آتن و ارتریا بهدلیل شرکت در شورش ایونیان بود. به رغم آنکه لشکرکشیهای داریوش در نهایت به شکست در نبرد ماراتون انجامید، او موفق شد تراکیه را بار دیگر مطیع خود سازد و شاهنشاهی هخامنشی را از لحاظ مرزی بهوسیلهٔ فتوحاتش در مقدونیه، کیکلادها و جزیره ناکسوس و همچنین شهر غارتشدهٔ یونانی ارتریا گسترش دهد.
داریوش با تقسیم مناطق فتحشده به استانهای وابسته به هخامنشیان که توسط ساتراپها اداره میشد، شاهنشاهی را سامان داد. او ضرب سکههای هخامنشی را بهعنوان نظام پولی یکدستِ جدید سازماندهی کرد و زبان آرامی را در کنار پارسی، به زبان رسمی مشترک شاهنشاهی تبدیل کرد. او همچنین با ساخت راهها و معرفی سامانههای توزین و اندازهگیری استاندارد، شاهنشاهی را در وضع بهتری قرار داد. بهواسطهٔ این تغییرات، شاهنشاهی هخامنشی متمرکز و یکپارچه شد. داریوش در
پروژههای سازندگی سرتاسر شاهنشاهی نقش داشت؛ این پروژهها عمدتاً بر شوش، پاسارگاد، تخت جمشید، بابل و مصر متمرکز بود. بهمنظور ثبت فتوحاتش، داریوش سنگنوشته بیستون را در کوه بیستون تراشکاری کرد که بعدها مدرک مهمی برای زبان پارسی باستان شد.
داریوش در ۴۸۶ پیش از میلاد درگذشت. جسد او را مومیایی و در نقش رستم که او در حال آمادهسازی آن بود، دفن کردند. به داریوش در کتابهای حجی، زکریا، و نحمیا (متعلق به کتاب مقدس عبری) اشاره شدهاست.
داریوش یکم پسر ویشتاسپ از تبار هخامنشیان و متعلق به شاخه شرقی آن دودمان بود. او امیرزادهای بود که پدرش والی باختر بود. پس از هخامنش هفت پادشاه به سلطنت رسیدند و داریوش به این ترتیب نهمین پادشاه از این دودمان است. داریوش وقتی به دوره جوانی رسید بهدلیل بیپروایی که داشت، توان لازم را برای ورود به سیستم نظامی را یافت و وارد ارتش شد.
داریوش در کتیبه توجیهی خود برای اثبات مشروعیتش و در سنگنبشتههای دیگر، بر هخامنشی بودن خود تاکید میکند. یحتمل داریوش دروغ نمیگوید و اسلاف او به شاخه از هخامنشیان تعلق داشتهاند. پافشاری داریوش بر هخامنشی بودن خود به این دلیل است که او میخواهد قوانین ایرانیان را بیاعتبار نکند و به سنن پیشین و عملکرد نیاکان خود احترام بگذارد و خود را از نژاد و تبار شاهان بداند. داریوش با آتوسا دختر کوروش ازدواج کرد تا هرچه بیشتر به خاندان هخامنشی نزدیک شود.
منابع تاریخی اطلاعات چندانی از دوره نوجوانی داریوش به دست نمیدهند؛ اما احتمالا سالهای نوجوانی او با سالهای پایانی حکومت کوروش مصادف بوده است. بعد از کشته شدن ناگهانی کوروش در سال ۵۲۹ قبل از میلاد در شمال شرقی ایران به
دست ماساژتها، و به قدرت رسیدن کمبوجیه در دربار او مدارج نظامی را با موفقیت پشت سر گذاشت. داریوش بهعنوان سربازی باهوش تا درجه امیرلشکری و نیزهدار شخصی شاه پیش رفت و در دوره کمبوجیه با حفظ سمت امیر لشکری بهعنوان فرمانده گارد سلطنتی در صف مقدم نیزهداران، به مصر اعزام شد.داریوش با آتوسا دختر کورورش ازدواج کرد تا تعلق خود به هخامنشیان را محکمتر کند. داریوش بهعنوان چهره مورد اعتماد کمبودجیه در سن ۲۸ سالگی در همان سال ۵۲۲ پیش از میلاد
فرمانده رسته نیزهداران هخامنشان در مصر شد. داریوش در همین سال به تخت شاهی نشست و گئومات مغ را دستگیر کرد و او را کشت. برخی به تبعیت از پرسیکا اثر کتزیاس، داریوش را در این زمان ۳۶ ساله دانستهاند. در این سال کمبوجیه پسر و جانشین کوروش درگذشت و بردیای دروغین از غیبت شاه در کشور بهره گرفت و قیام کرد. بردیا خود را شاه خواند و بهمدت سه تا ۶ ماه بر اریکه قدرت بود و پیش از پایان همان سال داریوش او را از تخت به زیر کشید و خود جای او نشست. داریوش در هنگام مرگ کمتر از ۷۰ سال عمر داشت.
همسران داریوش پارسی بودند. او دو دختر کوروش و یک دختر از بردیا به زنی گرفت. داریوش پس از جلوس به تخت سلطنت، کشور را به ساتراپیها تقسیم کرد، والیانی بر آنها گماشت و دستور داد که مالیات و باج و خراج دریافتی را به خزانه هخامنشی ارسال کنند.
در دوره پادشاهی داریوش، به یونان و مصر لشکرکشیهایی انجام شد. داریوش یکم به تلافی حمله یونان به سارد تصمیم گرفت به یونان حمله کند؛ اما در جنگ ماراتن شکست خورد و مهلتی برای جبران آن پیدا نکرد.
متن لوح داریوش هخامنشی به شرح زیر است:
داریوش شاه بزرگ؛ شاهنشاه؛ شاه کشورها؛ پسر ویشتاسپ هخامنشی؛ این پادشاهی من است که از سکا و سغد تا کوش و سِند و لیدی گستردهاست. این چیزی است که اهورامزدا، بزرگترینِ خدایان به من ارزانی داشته. باشد که اهورامزدا من و خاندان وفادارم را نگهدار باشد.
چهار منبع اصلی برای زندگانی داریوش وجود دارد. اولی، کتیبه بیستون داریوش (DB) است. دومین سند، شامل بناهای یادبود و متون پرسپولیس، شوش و بابل و مصر است. منبع سوم روایت پررنگ و لعاب و با جزئیات هرودوت است. سند چهارم، گزارشهای خلاصه نویسندگان کلاسیک و اشاراتی در عهدعتیق است
پژوهشگران داریوش را شاهی واقعبین دوراندیش و دارای ارادهای قوی و عزم راسخ ارزیابی میکنند که عملکرد مثبتی داشته و خدمات بزرگی برای کشور انجام داده است.
داریوش سرزمینهای ایران را به چند قسمت تقسیم نموده، برای هر کدام یک شهربان گماشت. «شهربان» را به زبان پارسی هخامنشی (خِشَتَرَپاون) میگفتند و یونانیها، ساتراپ. تعداد بخشها را بین بیست تا بیست و شش بخش ذکر کردهاند، اما تعداد
ولایات در کتیبهٔ نقش رستم به سی ولایت میرسد. برای این که کارها همه در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مأمور میشدند که یکی به فرماندهی قشون محلی منصوب بود و دیگری به اسم سردبیر که کارهای کشوری را اداره میکرد. سردبیر در واقع بازرس مرکز در استانها بود و مقصود از تأسیس این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به شهربانیها صادر میشود اجرا میگردد یا نه. بازرسانی که از مرکز برای دیدن اوضاع ایالات مأمور میشدند، لقب چشم و گوش دولت را داشتند. درست
است که این شهربانها در حوزهٔ حکومت خویش مثل یک پادشاه دست نشانده، قدرت و شکوه داشتند اما در واقع تمام احوالشان تحت نظارت دقیق شاه و «چشم» و «گوش» او بود و این نکته کمتر به آنها مجال میداد که ادعای استقلال یا فکر تجاوز از قانون پادشاه را در خاطر بگذرانند. این نظارتها در عین حال هم دهقانان را از بهرهکشی شهربانها در امان نگه میداشت و هم به شهربانها اجازه نمیداد تا با جمعآوری باج و مالیاتهای بیجا خزانهٔ خود را تقویت کنند و به فکر توسعهٔ قدرت خود بیفتند
از جمله اقدامات داریوش در این زمینه میتوان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت سابق لیدی، را به شوش (شهر باستانی) پایتخت هخامنشیان وصل میکرد. یک راه دیگر نیز بابل را به مصر مربوط میکرد.
برای اینکه نیروی نظامی به قدر کفایت و با سرعت به جاهای لازم برسد، داریوش لشکری ترتیب داده بود که موسوم به لشکر جاویدان بود، زیرا هیچگاه از تعداد آنها نمیکاست و فوراً جاهای خالی را پر میکرد. تعداد این لشکر ده هزار نفر بود.[۳۸]
مورخان یونانی نوشتهاند داریوش برای هر ایالتی مالیات نقدی و جنسی معین کرد. پلوتارک مورخ یونانی مینویسد «داریوش در صدد تحقیق برآمد تا معلوم نماید که مالیات تعیین شده، بر مردم گران است یا نه و چون جواب آمد که گران نیست و مردم میتوانند بپردازند، باز مالیاتها را کم کرد تا تحمیلی بر مردم نشود.»
همچنین آمدهاست که در زمان داریوش مصر رفاهیت داشته، اما در سالهای آخر سلطنت داریوش، در مصر بهواسطهٔ مالیاتهای گزاف، زارعین مصری شورش کردند
وقتی داریوش در هند بود مشاهده کرد که بازرگانی مصر و شامات با هند از راه خشکی مشکل است و حمل و نقل گران تمام میشود این بود که امر کرد که کانالی که نخستین بار در سال ۶۰۹ پیش از میلاد ایجاد شده و در زمان داریوش پر شده بود، را پاک کرده و سیر کشتیها را در این کانال، برقرار نمودند. گویا داریوش در سر راه خود به مصر این آبراه ناتمام را دیده بود و دربارهٔ آن از مردم پرسشهایی کرده بود. در سنگ نوشتههایی که به خط هیروگلیف مصری به یادبود ساختن این کانال، در دست است،
اشاراتی به این پرسشها وجود دارد. سه سنگنوشته از داریوش در کانال سوئز کشف شده که مفصلترین و مهمترین آنها ۱۲ سطر دارد و مشتمل است بر مدح اهورامزدا و معرفی داریوش و دستور حفر ترعهٔ سوئز. دو کتیبهٔ دیگر کوچکترند و مشتمل بر معرفی داریوش هستند.
داریوش بزرگ، شاهنشاه بزرگ هخامنشی هنگامی که میخواست بخشهای باختری و خاوری شاهنشاهی خود را با یک راه آبی به هم بپیوندد، باید به کشف راههای آبی ناشناخته دست میزد. از این روی به «اسکولاکس کاریایی» اهل کاریاندا، فرمان داد با چند کشتی جنگی پارسی سراسر کرانههای دریایی شاهنشاهی را شناسایی کند و در اینباره گزارش دهد. اسکولاکس از شهر گنداره –در خاور افغانستان امروزی- سفر خود را آغاز کرد. او رود کابل را در مسیرش به سوی خاور تا پیوستن به سند راند
و از آن پس بر روی سند، رو به جنوب، خود را به اقیانوس هند رساند. وی با رسیدن به اقیانوس هند، در حالی که به سوی باختر میراند، کرانههای خلیج فارس تا «بندر کاریایی» در بنیشو (در نزدیکی خرمشهر کنونی) را بررسی کرد. او پس از این، دلیرانه آغاز به دور زدن دریاییِ شبه جزیره عربستان کرد، تا پس از سی ماه به «سوئز» کنونی رسید. اسکولاکس گزارشهای کار خود را پس از بازگشت از مصر به داریوش بزرگ داد. داریوش که پیوستن مصر و کرانههای باختری و خاوری دریای سرخ به هند و ایران را
در سر میپروراند؛ به این اندیشه افتاد که رود نیل را با آبراههایی به دریای سرخ بپیوندد. بنا به گزارش هرودوت، پیش از داریوش، فرعون نِخو (۶۱۰–۵۹۵پ. م) و پادشاهان مصری پیش از او در اندیشهٔ پیوستن نیل به دریای سرخ بودهاند. اما چون در مسیر راه کوههای سنگی وجود داشت که کندن آنها کار آسانی نبود و همچنین آبراهه از میان وادی خشکی میگذشت که در آن آب نبود، این کار به پایان نرسید. حتی به روزگار پادشاهی نِخو ۱۲۰ هزار مصری در کار کندن آبراهه کشته شدند.
پس از بررسیهای گوناگون داریوش پی برد که باید ۸۴ کیلومتر دیگر کَنده شود تا آبراههایی که فرمانروایان مصری ساخت آن را آغاز کرده و نتوانسته بودند آن را به پایان ببرند، به دریای سرخ برسد. از سوی دیگر برای مشکل آب آشامیدنی ناگزیر بود چاههای
گوناگونی پدید بیاورد تا کارگران از تشنگی نمیرند؛ بنابراین داریوش که کار به پایان رساندن آبراهه را با یاری مهندسان ایرانی که از زمانهای کهن در کار کندن آبراهه و کاریز و چاه و سدبندی مهارت داشتند آسان میپنداشت، فرمان داد تا کار دوباره آغاز شود و بر سر راه چاههایی کنده شوند تا آب آشامیدنی برای کارگران بهدست آید. سرانجام این کار بزرگ پس از ده سال به پایان رسید و در سال ۴۹۷ شاهنشاه با همهٔ درباریان خود از شوش به مصر رفت، تا نخستین آبراههٔ سوئز را گشایش کند. آبراههٔ نام برده
شده مانند امروز از دریای مدیترانه آغاز نمیشد بلکه از رود نیل و کنار «بوباستیس» در شمال قاهره کنونی آغاز و پس از دور زدن دریاچهٔ بزرگ تلخ در باختر آبراههٔ امروزی به سمت جنوب میرفت تا برسد به سوئز و دریای سرخ. این کار بزرگ را داریوش با چهار سنگ نبشته در مسیر آبراهه جاودانه کرد و امروزه سه سنگ نبشتهٔ آن به دست ما رسیدهاست. بدین ترتیب طرحهای بزرگ داریوش برای پیوستن مرزهای شاهنشاهی به سرانجام رسید؛ و ۲۴ یا ۳۲ کشتی پر از باج مصری به سوی ایران و خلیج فارس
حرکت کرد. از این پس فراوردهها و کالاهای گوناگون خاور و باختر شاهنشاهی، افزون بر راههایی که از خشکی میگذشت از طریق این راه جدید آبی به سراسر قلمرو پهناور هخامنشی میرسید و افزون بر سودهای اقتصادی فراوانی که به شاهنشاهی آن روزگار میرسید و یک تجارت جهانی بزرگ را برای نخستین بار در تاریخ باستان پدیدمیآورد؛ توانمندی شاه بزرگ را در اداره کردن، بر همهٔ سرزمینهای شناخته شدهٔ آن روزگار استوارتر میساخت. چرا که شاهنشاه میتوانست با سرعت بیشتری نیروهای
رزمی (نظامی) خویش را به سراسر امپراتوری بفرستد. داریوش بزرگ افزون بر اینکه در طرح بزرگ خویش به پیروزی رسید، نقش مهمی را نیز در شناساندن راههای دریایی تازه برای جهانیان باز کرد. کردار وی از این راه نه تنها زمینههایی را برای آشنایی فرهنگی مردمان آن روزگار پدیدآورد بلکه مردمان اروپا را نیز برای نخستین بار با هندیان آشنا کرد
ارتباط اقتصادی دائم بین تمام ولایات، یک دستگاه واحد پول و یک نظام اوزان و مقادیر قابل تبدیل را، در سراسر کشور الزامی مینمود. سکههای طلایی که در این دوران، در تمام ایران رواج پیدا کرد، به سکه دریک موسوم بود. در تاریخ جهان، لیدیه نخستین مملکتی بود که سکه در آنجا زده شد ولی در تاریخ ایران، در زمان داریوش بود که نخستین سکهٔ متعلق به ایران بهوجود آمد.
پارسها به اوزان و مقادیر ایلامیها نامی پارسی دادند و واحدهای تازهای به آن افزودند. سپس داریوش آنها را تبدیل به «معیارهای هخامنشی» کرد. از ادارهٔ اوزان و مقادیر داریوش چند وزنه از دیوریت سبز برجای ماندهاست. یک واحد وزن پارسی «کرشَه» که در واقع به معنای وزن بود. کرشَه به وزن ۸۳ و یک سوم گرم در سراسر فرمانروایی تا به مصر رواج داشت. کرشَه برابر با ده شِکِل (۸ و یک سوم گرم) بابلی بود. بزرگترین واحد، تالان، برابر با ۶۰ مینه یا پوند (۳۰٬۱ کیلوگرم) بود. اصطلاح پارسی آن برجای نماندهاست
پارسها برای اندازهگیری طول از ذراع ایلامی استفاده میکردند که به فارسی باستان اَرَشنیش (فارسی نو:اَرَش) خوانده میشد و با واژهٔ روسی Arshin هم خانواده است. فریدریش کرفتر این واحد اندازهگیری را بر پایهٔ اندازههای کاخهای تخت جمشید دقیقاً (۵۱٬۳۶) سانتیمتر محاسبه کردهاست. با این همه، پارسها یک واحد اندازهگیری خودی نیز پدیدآوردند که آرش شاهی نامیده میشد و احتمالاً به داریوش بازمیگردد. آرش شاهی دو پا طول داشت، یعنی (۶۸٬۴۸) سانتیمتر
پیمانه (کِیل) در زندگی اقتصادی شاهنشاهی هخامنشی از اهمیت ویژهای برخوردار بود، چون در آن روزگار بیشتر مواد خوراکی را به جای وزن کردن، اندازه میگرفتند. پیمانهٔ پایه، پیمانهٔ بسیار کهن بینالنهرینی قَه بود، که تو-دانژَن (۰٬۹۷) لیتر محاسبه کردهاست. واژهٔ فارسی باستان برای آن دَثویَه به معنی یک دهم بود؛ یعنی یک دهم پیمانهٔ ایرانی گریوَه (جریب) که معادل بار بینالنهرینی و ایلامی بود؛ یعنی (۹٬۷) لیتر (ده قه). پیمانهای که یونانیان ارتابه مینامند اختراعی پارسی است. در فارسی باستان
به آن ردبهه میگویند که لفظی به معنای «کشیده و راست» است و منظور از آن یک کیل یهودی بودهاست. ارتابه ۳۰ پیمانه بود، برابر با (۲۹٬۱) لیتر. در مصر این پیمانه با نام اِردَب یک قرن بعد هم بدون دگرگونی بر جای بود. پیمانهٔ پایل (۰٬۹۷) لیتری برای مایعات نیز به کار میرفت. ده پیمانه، یعنی(۰٬۹۷) لیتر، یک کوزه بود. پارسها برای کوزه واژهٔ بازیش را به کار میبردند
داریوش در سنگنوشته بیستون از بازسازی نیایشگاههایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن میگوید. همچنین برای دلجویی از مصریها که در زمان کمبوجیه نیایشگاههایشان ویران شده بود، به معابد آنها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازهای برای آمون ساخت که خرابههای آن، هنوز از مملکتداری داریوش حکایت میکند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بهواسطهٔ این اقدامات مصریها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانونگذاران بزرگ خود دانستند.
علاقهای که داریوش به نظم و انضباط اداری و تأمین امنیت، در سراسر قلمرو خویش داشت، طبعاً از وی مطالبه میکرد تا برای توسعهٔ روابط اقتصادی و سرعت بخشیدن در نقل و انتقالهای محتمل نظامی، غیر از راههای زمینی، از راههای دریایی هم استفاده کند و همین اندیشه، سرانجام وی را در مدیترانه با اقوام یونانی درگیر کرد.
در سال ۵۱۲ پیش از میلاد، داریوش پس از برقرار کردن امنیت در ممالک تابعه، چند ولایت نیز به ایران ضمیمه کرد، یکی از آنها پنجاب و دیگری سند است که هر دو در هند واقع هستند. نام هند البته در کتیبهٔ بیستون در شمار ایالتهای تابعه نیست و اینکه
در کتیبهٔ پرسپولیس هست نشان میدهد که این ولایات جنوب شرقی بعد از جنگهای مربوط به دفع شورشها میبایست به قلمرو داریوش درآمده باشد. مناطق تصرف شده بعدها با نام ساتراپنشین هیندوش نامگذاری شدند. این منطقه گنجینههایی بزرگ را به خزانهٔ ایرانیان سرازیر کرد؛ حدود ۳۶۰ تالنت خاک طلا در هر سال. داریوش به اسکولاکس دریانوردی کاریایی اهل کاریاندا مأموریت داد که در رود سند تا دهانه اش به اکتشاف بپردازد و سپس به سوی غرب به دریای سرخ برود. اسکولاکس و
همراهانش سفر خود را از کاسپاتوروس، شاید جایی در نزدیکی آتوک جدید (۳۳ درجهٔ شمالی و ۷۲ درجهٔ شرقی) آغاز کردند. سفر اکتشافی او بهطور غیرعادی دو سال و نیم به طول انجامید. مکس کری و اریک وارمینگتون حدس میزنند که علت دیرکرد او بادهای موسمی مخالف بودهاند.
اقدام داریوش در لشکرکشی به سرزمین سکاهای اروپا، در این سالهای توسعه و آرامش تا حدی غریب به نظر میآید. چندین نظریهٔ مختلف، دربارهٔ هدف و محرک داریوش از این لشکرکشی وجود دارد. شاید وی میخواستهاست، آنها را بخاطر حملههای مخربی که بارها به سرزمین ایران کرده بودند، تنبیه کند و برای همیشه خیال آنها را از اقدام به آنگونه حملهها منصرف نماید، این احتمالی است که از قول هرودوت نیز بر میآید.
در سرزمین سکاها داریوش به جای آنکه با مقاومت این طوایف مواجه شود با عقبنشینی آنها روبرو شد. طی مدت دو ماه سپاه ایران در طول دشتهای خلوت و بیپایان به دنبال دشمن سرگردان بودند و نتیجهای که مطلوب داریوش از این لشکر کشی بود، بلافاصله حاصل نیامد. این لشکرکشی، هر چند خسارتهای گران برای داریوش به بار آورد ولی هدف این لشکر کشی چندی بعد تحقق یافت، چرا که هم سکاها تا مدتها اندیشهٔ تجاوز به مرزهای ایران را در خاطر راه ندادند و هم مراکز تجارت گندم و چوب یونان تحت نظارت ایران درآمد.
داریوش هخامنشی در سال ۵۱۴ پ. م برای سرکوبی سکاهای جنوب روسیهٔ کنونی به اروپا لشکرکشی کرد. «آریارَمنه» ساتراپ «کاپادوکیه» به دستور داریوش تا شبه جزیره کریمه — در اوکراین امروزی — پیش راند و در این نواحی با سکاها درگیر شده و به قول کتزیاس حتی توانسته برادر شاه سکاها را نیز اسیر کند. پیش از داریوش هخامنشی، کوروش بزرگ و فرزندش کمبوجیه، بخشهای گستردهای از آسیا و آفریقا را به خاک ایران افزوده بودند و در آن زمان داریوش در صورت پیروزی میتوانست نخستین
فرمانروای سه قارهٔ آسیا، آفریقا و اروپا شود. آهنگ نظامی داریوش علیه سکاها، افزون بر رسمیت یافتن قدرت سیاسی و نظامی ایرانیان در بالکان، انگیزههای دیگری همچون گرفتن بخشهای از یونان شمالی و کوتاه کردن دست سکاها از مرزهای شمالی و شرقی ایران و سفر به سرزمینهای ناشناخته را دربرداشت. سرانجام داریوش پس از دریافت گزارشهای گوناگون، از شوش بهسوی آسیای صغیر به راه افتاد و تا «بسفر» پیش راند. «ماندروکِلِس» به سفارش شاهنشاه، پلی از کشتی بر روی بسفور زد.
داریوش از کار معمار «ساموسی» سپاسگزاری کرد و به او پیشکشهای گرانبهایی بخشید. به دستور «ماندروکلس» پردهای از داریوش بزرگ کشیدند که او را تکیه زده بر تخت شاهی نشان میداد در حالی که سپاه او آمادهٔ گذشتن از پل بود. او پس از چندی این اثر را در شهر خود به معبد الاهه هِرا پیشکش کرد.
شاهنشاه دستور داد تا در کرانهٔ اروپایی بسفور دو سنگ ایستاده از مرمر سفید برپا کنند. یکی با نبشتهٔ پارسی باستان، ایلامی و بابلی و یکی هم با نبشتهای به یونانی. هرودوت گزارش میکند: «او در آن به نام همهٔ مردمانی که به همراه داشت اشاره کردهاست؛ و او همهٔ مردمانی را که بر آن فرمان میراند به همراه داشت». داریوش به «ایونیاییها» -مردمان خاوری مدیترانه- فرمان داد که با ناوگانهای خود تا مَصَب رود دانوب پیش روند و در آنجا پلی بر روی رودخانه بزنند و خود با نیروی زمینی رو به آن
سوی نهاد. داریوش در هیچ جایی از تراکیه با پایداری روبهرو نشد. در بلغارستان کنونی «گتها» -گونهای از مردمان بلغارستان- پایداری کردند، اما سپاه ایران این پایداری را درهم شکست. ایونیاییها به فرمان «هیستیایوس ملطی» پلی از کشتی ساخته بودند؛ در بالای دلتای رود و در پایین مَصَب «پروث». داریوش به آنها فرمان داد تا از پل نگهبانی کنند و دو ماه چشم به راه او بمانند و اگر او پس از دو ماه بازنگشت پل را برچینند و ناوگان به میهن بازگردد.
داریوش پیشبینی کرده بود که حتی اگر سکاها از نبرد رودررو پرهیز کنند باز هم میتواند در زمان گفته شده به دانوب بازگردد. همینگونه هم شد. سکاها از فن جنگی زمین سوخته استفاده کردند. آنها از نبرد دوری میکردند، چراگاهها را تباه کردند و به شیوهٔ جنگ و گریز به سپاه ایران تلفاتی وارد آوردند. با این وجود داریوش سراسر «بیسارابیا» را درنوردید، اما در «دنیٍستر» میبایست سفر خود را به پایان میبرد. هیستیایوس ملطی آهنگ آن را داشت که پل روی دانوب را برچیند، که شاهنشاه درست پس
از دو ماه بازگشت. گویا او به پیروزیهایی در این سفر دست یافته بوده که به او اجازه میداد در سنگنبشتههای سپسین (بعدی) خود از «سکاهای آنسوی دریا» هم در میان مردمان زیر فرمان خود نام ببرد. داریوش بزرگ با رسیدن به «بیزانس» فرماندهی سپاه را به سردار خود مگابیز (بغباد) داد و از او خواست تا بر دیگر بخشهای «تراکیه» چیره شود و به سمت غرب پیشروی کند و به قول هرودوت بغباد تا سواحل دریای آدریاتیک پیشرفت و بخشهای وسیعی از جنوب اروپا تابع هخامنشیان شد. شاهنشاه
زمستان را در سارد گذراند و در اینجا برادر خود «آرتافرنس» را به ساتراپی «لودیا» گمارد. بغباد نیز به پاس خدماتش به ساتراپی تراکیه و مقدونیه رسید. به جای او اوتاتس، فاتح ساموس، به فرماندهی نیروهای ایرانی در کرانههای آسیای کوچک گمارده شد و او بر جزیرههای بیشماری در دریای مدیترانه چیره شد، در ضمن این هجوم زمینهساز پادشاهی بسفور شد که تابع هخامنشیان بود؛ بنابراین، باید گفت هجوم به سکاییه یک کردار بزرگ نظامی بود که جهان آن زمان چنین شکوهمندی شاهانهای
را به خود ندیده بود. همچنین نه پیش از آن زمان، هیچ سرداری توانسته بود آن مسافت دراز را از کرخه تا ولگا بپیماید و نه پس از آن در ذهن سرداران نظامی جهان توانست پدید آید. مدیریت و کاردانی داریوش دلیل شد که پس از آن تا پایان روزگار هخامنشیان هرگز سکاها به مرزهای ایران نزدیک نشوند. در نتیجه داریوش با این امر نخستین فردی بود که توانست بر بخشهای گستردهای از قاره آسیا، آفریقا و اروپا فرمانروایی کند.
یونانیها با آنکه با خطر اجتناب ناپذیر مواجه بودند، هنوز از تفرقه به اتحاد نمیگراییدند. در حقیقت رقابت دیرینهای بین آتن و اسپارت وجود داشت. در این ایام آتن برخلاف اسپارت نسبت به ایران اظهار انقیاد یا وفاداری کرده بود، با این حال هنگامی که شورشهایی در شهرهای یونانینشین به ویژه پیرامون دریای اژه، مرمر و قبرس آغاز شد، اسپارتها، حاضر به حمایت از شورشگران نشدند و این آتنیها بودند که به شورشیان کمک کردند.
در سال ۴۹۶ پ.م شورشیان به همراهی آتنیها شهر سارد (پایتخت سابق لیدیه) را آتش زدند اما تسخیر بر ارگ ممکن نشد و هنگام رسیدن نیروهای کمکی شورشگران از سارد عقبنشینی کردند. پس از این واقعه ارتش هخامنشی به فرماندهی ارتهبان
(اردوان) با همراهی فنیقیها و یونانیان متحدشان به قبرس حمله کرده و همهٔ شهرهای آن را در مدت پنج ماه فتح کردند و آخرین شهر سولوی بود که بیشترین ایستادگی را از خود نشان داد و با تخریب دیوارهای بارویش فتح شد. در همین احوال آرتافرن والی سارد ارتش دیگر پارس را به دو بخش تقسیم کرد، داور فرمانده گروه اول پس از فتح بخشی از هلسپونت به سمت کاریا حرکت کرده و مقاومت این نواحی را درهم شکست و همای سردار دوم به نواحی موسیا حرکت کرده و بدون مقاومت آنچنانی مناطق
پروپونت، کیوس و بخشهای باقیمانده هلسپونت را فتح کرد، وی در تروآ بیمار شد و درگذشت. پس از مرگ او، آرتافرن به هوتن مأموریت داد که شهرهای باقیمانده در ایونیه را بگشاید، او هم کلازومنای و کومه را فتح کرد. در سال ۴۹۴ آخرین شورشیان که در میلتوس مقاوت میکردند، در جنگ لاده از پارسیان شکست خورده و مقر اصلی شورشیان پس از این شکست به سادگی گشوده شد. یک سال پس از ختم شورش ایونیه سردار جوانی به نام مردونیه از هلسپونت گذشته و شورشهای نواحی بین
تراکیه تا تسالی را خواباند و تا زمان خشایارشا والی این نواحی بود. آرتافرن نیز همین سیاست را در نواحی اژه پیش گرفت و تا سال ۴۹۰ پ.م، ساموس، اوبه، کریستوس و کل جزایر کوکلاد مستعمره هخامنشیان شد. درست یک سال پس از حمله مردونیه به شمال یونان، داریوش پیکهایی به دولتشهرهای یونانی فرستاد و ایشان را به اطاعت فراخواند و نتیجه آن شد که بیشتر شهرهای یونانی و تمام جزیرههای اژه برای شاه آب و خاک فرستادند و اظهار فرمانبرداری کردند.
در سال ۴۹۱ آرتافرن، داد را برای برقراری نظم در نواحی جنوب شرقی یونان اعزام کرد. بدیع در کتابش به بیاهمیت بودن این عملیات اشاره میکند، داد با ناوگانی متشکل از قوای فنیقی و ایونی به سمت یونان حرکت کرد و این با روش مرسوم پارسیان که همواره بر نیروی زمینی تأکید میکردند تفاوت داشت، ضمناً حمله با نیروی دریایی اهمیت بیشتر جزایر اطراف یونان را نشان میدهد به همین دلیل داد ابتدا ناکسوس و دلوس را تصرف میکند سپس به ارتریا لشکر کشید (که در حمله به شهر سارد حضور داشتند) و با محاصره شهر در شش یا سه روز آن را فتح کرد.
پس از فتح ارتریا داد با پیشنهاد هیپاس والی پیشین آتن به دشت ماراتون وارد شد که منجر به نبرد ماراتون شد، آتنیها هم با ارتش خود و همراهی لشکری از پلاته در ماراتون حاضر شدند. دو لشکر هشت روز روی در روی هم بودند و هنوز سرداران آتن بین
اعلام جنگ و اظهار انقیاد تردید داشتند. در شورای جنگی، میلیتیادس با حیلهٔ رأی یازدهم، یک سردار پیر را وارد تصمیمگیری کرد و در نهایت نبرد را تصویب کرد و خودش به عنوان فرمانده کل انتخاب شد. داد که از وعدههای هیپاس (مبنی بر تسلیم شدن آتنیها هنگام حضور او) ناامید شده بود تصمیم به بازگشت گرفت، در این هنگام یونانیان که بازگشت ارتش پارسیان به کشتیهایشان را دیدند شروع به حمله کرده و شش کشتی باری (هرودوت در کتاب خود کشتیها را به اسم نئون بیان کرده که منظور
کشتی باری است نه جنگی) را تصاحب کردند. میلیتیادس که پیروزی خود را بسیار بزرگ جلوه داده بود، ارتشی از آتنیان گرفته و به پاروس که مستعمرهٔ پارسیان بود حمله کرد و پس از ۲۶ روز محاصره و زخمی شدن خودش مجبور به بازگشت شد. کسانتیپوس او را به جرم فریب دادن آتنیان و تلف کردن نیروهایشان به دادگاه کشاند و میلیتیادس در این دادگاه به پرداخت ۵۰ تالان نقره محکوم شد. او مدتی بعد در اثر همان زخم جنگ پاروس — احتمالاً در زندان — درگذشت.
داریوش از پروژههای ساختمانی بزرگ در شوش، بابل، میترا (مصر) و پارسه (تخت جمشید) حمایت مالی میکرد. بناهای تاریخی گاهی با الفبا و زبانهای پارسی باستان، ایلامی، بابلی و مصری هیروگلیف نوشته میشد. شمار بسیاری از کارگران و پیشه وران در این پروژهها از تبارهای گوناگون بودند که سبب افزایش پیوندهای فرهنگی میشد. شاه بسیار به کشاورزی دلبستگی داشت. در نامهاش به گاداتس (شهربان آسیای کوچک) او نوشتار اوستایی را بازگو میکند: «زمین خوشحالترین را حس میکند… آنجا که بلال، میوه و چمنزار بروید». او همچنین قانون مصر و دیگر مناطق را سامان بخشید.
داریوش برای فراهم آوردن نظم درست «این جهانی» از تحمل هیچ سختی ای رویگردان نبود. او فرمانروایی بزرگش را تا دورافتادهترین روستاها هم نظم و سامان بخشید. این نتیجهٔ دیوانی بود که حتی از دیدگاه امروزی هم بیهمتا شمرده میشود.
داریوش در سال ۴۸۶ پیش از میلاد، پس از یک دورهٔ یکماهه بیماری وفات یافت. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس، نزدیک شیراز است. سر در آرامگاه داریوش همچون دیگر آرامگاهها به شکل چلیپایی بزرگ به بلندای ۲۲ متر و پهنای ۱۱ متر کنده شدهاست. در بخش بالایی نقش برجستهای وجود دارد که در اصل نقاشی شده بودهاست و شاه را در حالت ایستاده بر جایگاهی نشان میدهد که دو ردیف از نمایندگان سی قوم که هویتشان در کتیبهای سه زبانه یاد شدهاست، آن را نگه داشتهاند. وصیتی از زبان داریوش که آخرین آرزویش هم فقط آن بود، بر کتیبهٔ آرامگاه او حک شدهاست:
ممنون که تا آخر خوندی موفق باشی 🙂