Resident Evil 2 Remake یعنی بازگشت دوباره پدر سبک ترس با اصالت نسخههای کلاسیک و ظاهری کاملا مدرن و امروزی و این، بهترین اتفاق ممکن برای مجموعه رزیدنت ایول است. همراه بررسی بازی باشید.
اما Resident Evil 2 Remake چه چیزی دارد که آن را به اثری موفق در مقایسه با خیلی از نسخههای جدید و مدرن بازی تبدیل میکند؟ جواب این سوال، فقط و فقط در یک کلمه یعنی «اصالت» خلاصه میشود. اگر نگاهی ریشهای به سری رزیدنت ایول داشته باشیم، میتوانیم بگوییم که این مجموعه هرگز یک اثر اکشن نبوده است. رزیدنت ایول یعنی قدم زدن در محیطهایی که ترس و تهدیدی همیشگی در آنها حضور دارد؛ حال این محیط میتواند عمارت اسپنسر، راهروهای تنگ اداره پلیس راکون سیتی،
خیابانهای بیروح و نمور این شهر یا حتی روستایی آلوده به ویروس در آفریقا باشد. نسخههای موفق مجموعه با بردن ما به چنین محیطهایی، لذت چشیدن یک ترس و تنش فراموشنشدنی را بهمان اعطا کردهاند اما پس از آن، مجموعه نسخه به نسخه به سمت اکشنتر شدن رفت تا جایی که مثلا در نسخه ششم، در تجربهای کالاف دیوتی مانند که صرفا جای نیروهای نازی آن با زامبیها عوض شده بود، با کریس اسلحه به دست میگرفتیم و خشاب خشاب گلوله را روی زامبیها خالی میکردیم! این در حالی است که رزیدنت ایول، یعنی ترس ناشی از تمام شدن مهمات و روبهرو شدن با یک باس سرسخت با سلاحی مثل چاقو.
کپکام البته این تصمیم بازگشت به ریشهها را، کمی قبلتر از Resident Evil 2 Remake گرفته بود؛ جایی که در نسخه هفتم تا حدود زیادی روی ارائه حس ترس تمرکز داشت و حداقل در نیمی از آن بازی، یک تجربه ترسناک مبتنی بر تلاش برای بقای واقعی را برایمان فراهم آورد و البته که در نیمه دوم اثر، از این مورد خسته شد و دوباره انواع و اقسام تفنگها را تقدیممان کرد تا حس اکشنمان هم ارضا شود. ولی خب بالاخره پس از تمام این فراز و نشیبها، به Resident Evil 2 Remake میرسیم؛ اثری که پس از
گذشت تمام این سالها، یک رزیدنت ایول واقعی و کاملا وفادار به اصل است. آنقدر وفادار که در حین تجربه آن، کاملا حس روزهای دوران پلیاستیشن و قدم زدن در محیطهای راکون سیتی با نسخههای کلاسیک مجموعه برایم تداعی میشد و آن حس افسردگی ناشی از حضور در شهری زامبیزده را که شاید روزی زندگی در آن جریان داشت، با پوست و استخوان حس میکردم؛ این یعنی کپکام کارش را در بازسازی رزیدنت ایول 2 به شکلی عالی انجام داده و البته این بازی آنقدر جذابیتهای مدرن هم دارد که چیزی فراتر از یک بهبود گرافیکی ساده باشد.
به بیان بهتر، عنصری که Resident Evil 2 Remake را به تجربهای ارزشمند تبدیل میکند، قدرت بالای سازندگان آن در ایجاد یک تعادل بینقص در بند بند اجزای بازی است. به طوریکه رزیدنت ایول 2، از یک طرف بازسازی کاملی از نسخه اصلی است و از یک طرف هم ویژگیهای جدیدش آن را به اثری جدید و امروزی تبدیل کردهاند. این مساله باعث میشود تا همه، فارغ از اینکه نسخه اصلی را تجربه کرده باشند یا خیر، بتوانند از بازی کردن نسخه دوم لذت ببرند. طرفداران قدیمی در نسخه بازسازی یک سری
المانهای گیمپلی جدید، بازسازی دوباره آن محیطهای فراموشنشدنی با ظاهری امروزی و حتی روایت بهتر داستان در مقایسه با نسخه اصلی را مشاهده خواهند کرد و البته که خیلی از دقایق بازی حس نوستالژیک و خاطراتشان را قلقلک خواهد داد و خب طرفداران جدید هم بدون توجه به اینکه بازی در چه نقطهای از تایم لاین مجموعه رخ میدهد، میتوانند از آن بهعنوان نسخه جدیدی از رزیدنت ایول که همه چیزش، از داستان جذاب بازی گرفته تا گیمپلی برایشان تازگی خواهد داشت، لذت ببرند.
تعادل بعدی Resident Evil 2 Remake، مربوط به گیمپلی آن میشود. گیمپلیای که قطعا یکی از برگ برندههای این بازی در مقایسه با خیلی از نسخههای ضعیف مدرن مجموعه است و به تعبیری دیگر، کپکام پس از سالها بالاخره توانسته آن حلقه مفقود پازل رزیدنت ایول را پیدا کند و این هم باعث شده تا شاهد یک نسخه ارزشمند و سرگرمکننده باشیم و هم اینکه ما را به آینده و مسیری که این سری میتواند در ادامه داشته باشد، امیدوار میکند. بازسازی رزیدنت ایول 2، تعریف دقیق و تمامعیاری از سبک
اصلی این مجموعه یعنی ترسناک تلاش برای بقا است؛ سبکی که رزیدنت ایول خودش بهنوعی آن را تعریف کرده و حال در نسخه بازسازی قسمت دوم، دوباره ثابت میکند که اگر در این مسیر قرار بگیرد تا چه اندازه میتواند دوستداشتنی باشد. بسیاری از عناصری که گیمپلی نسخه اصلی را تشکیل داده بودند، در بازسازی هم در ایدهآلترین فرم ممکن برگشتهاند؛ این عناصر شامل مبارزهای پرتنش با زامبیها و سایر دشمنان، لذت گشت و گذار در محیطهایی وهمانگیز و شدیدا اتمسفریک، حل پازلهایی با طراحی خلاقانه و در نهایت روبهرو شدن با باسهای مختلف میشوند.
یکی از بهترین جنبههای گیمپلی بازی، متناسب بودن میزان اکشن آن با موارد دیگری مثل پازلها یا حتی حس تعلیق ناشی از قدم زدن در محیطها است. اکشنهای بازی به لطف دوربین روی شانه آن، حس و حال جدیدی پیدا کردهاند. در حالی که در نسخه اصلی بازی، اکشنها صرفا به گرفتن یک کلید و زدن کلید شلیک خلاصه میشدند، در این بازسازی بازیکن در بطن اکشنها قرار دارد و میتواند قسمتهای مختلف بدن زامبیها را نشانه بگیرد. جالب اینکه نشانهگیری هر قسمت از بدن زامبیها و حتی
موجودات دیگر، میتواند نتایج جالبی در پی داشته باشد. برای مثال اگر سر زامبیها را هدف بگیرید، ممکن است شلیک به متلاشی شدن مغز آنها منجر شود. یا در صورتی که تیر درستی را به زانوی زامبیها بزنید، پای آنها قطع میشود و پس از آن شاهد تقلای بیپایان این موجودات بهواقع وحشتناک و سُر خوردن آنها روی زمین خواهید بود که سعی میکنند خودشان را به لیان یا کلیر برسانند. همچنین سلاحهای مختلف بازی هم تاثیر خاص خود را روی زامبیها میگذارند؛ بسته به اینکه با لیان یا کلیر بازی
کنید، سلاحهای مختلفی بهدست خواهید آورد و برای مثال لیان در بازی صاحب یک اسلحه آتشزن میشود و کلیر هم سلاحهایی چون نارنجکانداز یا یک اسلحه برقی بهدست میآورد. کشتن زامبیها و سایر دشمنان بازی با هر یک از این سلاحها، حس خاص خودش را دارد و سازندگان موفق شدهاند تاثیر اسلحههای مختلف روی زامبیها را به شکل جذابی تعریف کنند؛ تا جایی که حتی مثل نسخه اصلی بازی، میتوانید با استفاده از شاتگان همزمان مغز چند زامبی را منفجر کنید! در مجموع وجود
انیمیشنهای طبیعی از برخورد گلوله به دشمنان و تنوع مناسب در زمینه سلاحها، باعث شده تا بازی از حیث اکشنهای نفسگیر و سینمایی چیزی کم نداشته باشد؛ این قضیه وقتی تاثیر بیشتری روی بازیکن میگذارد که بدانیم درست مثل نسخه اصلی، مهمات در دنیای Resident Evil 2 Remake مثل نقل و نبات موجود نیست و مخصوصا در درجات سختی بالاتر، باید قدر تک تک گلولههایتان را بدانید یا اینکه با پیدا کردن Gunpowderها و ترکیب درست آنها، مهمات بیشتری بهدست بیاورید و این مورد، اکشنهای بازی را بیش از پیش پرتنش میکند.
اما Resident Evil 2 Remake از حیث اکشنها، تفاوتی هم با نسخه اصلی دارد. در نسخههای کلاسیک رزیدنت ایول، چاقو یکی از سلاحهای بازی بود که وقتی مهماتتان تمام میشد، میتوانستید بهعنوان آخرین امید از آن استفاده کنید. اما نسخه بازسازی شیوه جدیدی از استفاده چاقو یا تجهیزات جانبی دیگری مثل نارنجکها را پیریزی کرده است؛ به طوریکه اگر یکی از این سلاحهای جانبی را داشته باشید و زامبیها یا هر موجود دیگری موفق به گرفتن شخصیت شما شوند، میتوانید با زدن کلید L1 چاقو را در
بدن دشمن فرو کنید یا حتی نارنجک را در دهن آنها قرار بدهید و ضمن فرار از دست دشمنان، در مورد نارنجکها با یک شلیک شاهد منفجر شدن سر دشمنان باشید؛ اتفاقی که حالتی سینمایی و جذاب به بازی میبخشد و نوآوری جالبی در بازی است. در مجموع Resident Evil 2 Remake اکشنهایی از جنس رزیدنت ایولی دارد و تعادل خیلی خوبی هم بین این جنبه از بازی و بخشهای دیگر ایجاد میکند تا به بهترین شکل ممکن، از لوس شدن اکشنهایش جلوگیری کرده باشد.
جدا از اکشنها، بخش دیگری از گیمپلی بازی را پازلهایش تشکیل میدهند؛ پازلهایی که برگرفته از نسخه اصلی هستند و دقیقا مثل نسخه اصلی، برای حل کردن آنها باید بارها و بارها محیطهای مختلف بازی را زیر و رو کنید. برای مثال برای باز کردن یکی از درها، نیاز به قطعات الکتریکی به شکل مهرههای شطرنج خواهید داشت که پیدا کردن این قطعات، یعنی گشتن در فاضلابهای راکون سیتی، روبهرو شدن با انواع و اقسام دشمنان چندشآور و وحشتناک و لزوم به جستجوی تک تک قسمتهای نقشه بازی.
بهعنوان یک پیشنهاد، بهتر است رزیدنت ایول 2 را در حالت استاندارد یا حتی درجه سختی بالاتر از آن تجربه کنید؛ چرا که چالشهای اصلی بازی، صرفا در همین حالتها نمود پیدا میکنند و در درجه سختی آسان، بازی صرفا به یک تجربه ساده از کشتن زامبیها و پیشروی در محیط تبدیل میشود و دیگر خبری از آن عنصر تلاش برای بقا در بازی نیست. هدف از ذکر این نکته در لابهلای اشاره به پازلها، این است که در Resident Evil 2 Remake جنبه پازل بازی و جنبه اکشنهای آن، از هم جدا نیستند و برعکس
پیوند عمیقی باهم دارند. به طوریکه پازلها صرفا مثلا به حرکت دادن چند مهره یا کنار هم قرار دادن چند جسم آماده خلاصه نمیشوند و بخشی از راهحل آنها، در گشت و گذار در محیطهای بازی نهفته است؛ اتفاقی که در جریان آن با تهدیدهای مختلفی که انتظارتان را میکشند روبهرو خواهید شد و این هم یعنی اکشن؛ البته اکشنی که فقط به بکش بکش خلاصه نمیشود و درست مثل نسخه اصلی بازی، گاهی هم باید صرفا از بین زامبیها فرار کنید؛ البته این کار مخصوصا در ایستگاه پلیس راکون سیتی به
سبب تنگ بودن راهروها، کار سختی است و همین هم عاملی شده تا سازندگان یک ویژگی دیگر در قالب تخته کردن پنجرهها به بازی اضافه کنند؛ موردی که شاید در ابتدا بیمصرف بهنظر برسد اما کافی است با گشتن محیطها چوب کافی برای این منظور را بهدست بیاورید و پنجرهها را تخته کنید تا تاثیر آن را روی راحتتر شدن تجربه بازی ببینید. این کار مخصوصا از نیمههای بازی به بعد و معرفی یک تهدید جدید که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد، امری ضروری بهنظر میرسد و علیالخصوص در درجات سختی بالاتر فرق بین مرگ و زندگی را رقم خواهد زد.
در مجموع، سازندگان نسخه بازسازی رزیدنت ایول 2، از حیث گیمپلی نشان دادهاند که هدفشان ارائه همان حس و حال نسخه اصلی اما با یک سری تغییرات و ویژگیهای امروزی است. اتفاقی که باعث شده تا بازی گیمپلی واقعا جذاب و دوستداشتنی داشته باشد؛ آنقدر جذاب که قدم زدن در محیطها، حل کردن پازلها و کشتن دشمنان مختلف به خاطرهای فراموشنشدنی برایمان تبدیل شود و هر زمان که بخواهیم از دقایق جالب مجموعه رزیدنت ایول صحبت کنیم، اشارهای هم به نسخه بازسازی داشته
باشیم. البته بازی، یک سری دقایق خیلی جزئی حوصلهسربر هم دارد؛ مخصوصا زمانی که در محیطهای پیچدرپیچی مثل فاضلابها گم میشوید و حتی نقشه هم نمیتواند کمک خیلی زیادی به پیدا کردن راه درست کند. چرا که برخلاف محیطی مثل اداره پلیس، فاضلابها خروجیها و راههای متصلکننده طبقات عجیب و غریبی دارند که خیلی راحت میتوان در آنها گم شد و حتی گاهی دقایق زیادی صرفا به دور خود چرخید! البته این مشکل آنقدر عمیق نیست که به تجربه کلی بازی ضربه اساسی بزند اما خب ذکر آن هم خالی از لطف نبود.
نسخه اصلی رزیدنت ایول 2 اما جدا از اینکه یکی از بهترین گیمپلیها را در بین نسخههای مجموعه دارد، از حیث داستانی هم اثری بسیار مهم برای این سری است؛ چرا که در این نسخه شخصیتپردازی برخی از مهمترین کاراکترهای دنیای رزیدنت ایول شکل میگیرد، با آمبرلا و فعالیتهایش آشنا میشویم و از همه مهمتر، وحشت نهفته در گوشه گوشه راکون سیتی را با تمام وجود لمس میکنیم. خب نسخه بازسازی، تمام این جنبههای داستانی را با روایتی که بهسبب زیبا بودن گرافیکها و همچنین در
دسترس بودن امکاناتی چون میان پردههای سینماییتر، حتی بهتر از نسخه قبلی است ارائه میدهد و از این نظر هم به اثری ارزشمند تبدیل میشود. داستان بازی با محوریت دو شخصیت اصلی آن یعنی کلیر و لیان روایت میشود که در ابتدا، در یک پمپ بنزین باهم روبهرو میشوند و پس از آن سفری مشترک به راکون سیتی دارند؛ سفری که البته خیلی زود به جدایی آنها از هم ختم میشود و اینجا بازیکنان میتوانند یکی از این دو شخصیت را انتخاب و ماجرا را با وی پیش ببرند. لیان و کلیر در ابتدا هر دو
بهشکلی وارد اداره پلیس میشوند و پس از آن هم ماجراجوییشان آن را به قسمتهایی اکثرا مشترک میبرد و البته در جریان خطوط داستانی مربوط به این دو شخصیت، گاهی هم محیطهایی متفاوت از یکدیگر را شاهد هستیم.
اگر به کلیت داستان رزیدنت ایول 2 نگاه کنیم، همهچیز صرفا به شهری زامبیزده، دو شخصیت که برای اهداف شخصیشان وارد این شهر شدهاند و حال برای فرار از آن تلاش میکنند و چند شخصیت جانبی دیگر که هریک برنامههای خاص خودشان را دارند، خلاصه میشود. اما سازندگان با استفاده از همین المانهای موجود بهظاهر ساده، داستان خیلی خوبی در این نسخه روایت کردهاند و البته با اضافه کردن عنصری جدید در مقایسه با نسخه اصلی بازی که در ادامه مفصل از آن خواهیم گفت، حس و حال
جدیتری هم به داستان نسخه بازسازی بخشیدهاند. اما پیش از رفتن به سراغ این موضوع، بد نیست تا کمی هم در مورد اتمسفر بازی و تاثیر فوقالعاده آن روی روایتش و همینطور سایر ویژگیها از جمله حس ترسناک بودن بازی، صحبت کنیم. Resident Evil
2 Remake در یک کلام فضاسازی و اتمسفر بینظیری دارد؛ آنقدر بینظیر که به جرات میتوانم بگویم از این حس در بین تمامی نسخههای ساختهشده از این مجموعه تا به امروز بهتر است. کپکام از همان ثانیههای اول و زمانی که در تاریکی شب و با نور یک چراغقوه وارد آن پمپ بنزین و فروشگاه کنارش میشویم، قدرتش در خلق اتمسفری بینهایت تاثیرگذار را به رخمان میکشد؛ آنقدر تاثیرگذار که باعث میشود در ادامه، حتی قدم زدنهای ساده در راهروهای تنگ اداره پلیس راکون سیتی، خیابانهای بارانی
این شهر و حتی محیطهایی مثل فاضلابها ترسی عمیق و بهمراتب قویتر از جامپ اسکرهای مقطعی بازی در دلمان ایجاد کند. به بیان دیگر، کپکام موفق شده تا در طبیعیترین شکل ممکن، فضای یک شهر زامبیزده را که همهچیز در آن بوی تعفن مرگ و سیاهی میدهد، بازسازی کند و با قرار دادن بازیکن در بطن چنین دنیایی، باعث شود تا وی بتواند به شکل بهتری با دو شخصیت اصلی بازی ارتباط برقرار کند، حس ترس موجود در فضا را به بهترین شکل ممکن بچشد و از آن مهمتر، روایت داستان تاثیر بیشتری روی بازیکن بگذارد.
برای مثال، در قسمتی از بازی وارد یک فروشگاه اسلحهفروشی میشویم که اتفاقات رخداده در آن، شاید خیلی مهم نباشند و حتی تاثیری روی کلیت داستان بازی در ادامه نگذارند اما به لطف فضاسازی عالی کپکام در این سکانس، تعاملات این شخصیتها باهم میتواند تاثیر عمیقی روی مخاطب بگذارد و بهمان نشان دهد که گاهی حماقتهای انسانی، تا چه حد میتواند تاثیر بدی روی زندگی افراد بیگناه داشته باشد. یا مثالهای زیاد دیگری هم از چنین تاثیراتی در این بازی وجود دارند که در قالب آنها،
عواطفی مثل رابطه پدر یا مادر با فرزند و حتی فداکاری گروهی از انسانها برای رسیدن به هدفی والا، بهتصویر کشیده میشود که پرداختن به آنها، از حوصله این نقد خارج است و مقالهای مجزا میطلبد اما همین عناصر جزئی وقتی در یک فضاسازی عالی کنار هم قرار میگیرند، باعث میشوند تا پس از تمام کردن رزیدنت ایول 2، بتوانیم از داستان آن به نیکی یاد کنیم.
در رابطه با Resident Evil 2 Remake، بد نیست اشارهای هم به ارزش تکرار فوقالعاده آن داشته باشیم. همانطور که اشاره کردیم، بازی دو شخصیت اصلی دارد که هرکدام خط داستانی خودشان را دارند. بسته به مهارت بازیکن، درجه سختی و آشنایی وی با نسخه اصلی و پازلهایش، تمام کردن خط داستانی هریک از شخصیتها چیزی بین ۳ تا ۶ ساعت طول میکشد که خب شبیه به نسخه اصلی است اما زمان خیلی طولانی هم بهحساب نمیآید؛ اما آنچه که باعث میشود این مساله یک ایراد برای بازی
نباشد، ارزش تکرار عالی آن است. پس از تمام کردن بازی برای اولین بار با هریک از شخصیتها، سناریو B شخصیت دیگر باز میشود که در قالب آن، شاهد اتفاقات و باس فایتهای متفاوتی هستیم. بدین ترتیب برای پی بردن کامل به اتفاقات بازی، باید حداقل دو یا حتی چهار بار آن را تمام کرد (دوبار سناریو اصلی هر شخصیت و دو بار سناریو B) که خب این نشان از ارزش تکرار بسیار بالای بازی دارد؛ البته که نمیتوان منکر این قضیه شد که علیرغم وجود تفاوتهایی بین داستان دو شخصیت اصلی، آنها اشتراکات
زیادی هم باهم دارند و برای مثال باید برخی پازلهای تکراری را با هر دو حل کنیم یا در اکثر اوقات در محیطهای تکراری باشیم؛ این مساله البته نشاتگرفته از نسخه اصلی است و نمیتوان ایرادی به آن گرفت اما خب این واقعیت وجود دارد که هرچه بیشتر بازی را تکرار کنید، از جذابیتهای آن هم کاسته خواهد شد. البته در کنار پی بردن به اتفاقات داستانی، موارد دیگری مثل چالش سریعتر تمام کردن بازی، تمام کردن آن روی درجات سختی بالاتر و چالشهای دیگر هم وجود دارند که انجام دادنشان منجر به باز شدن آیتمهای جذابی میشود و این مساله هم ارزش تکرار بازی را بالاتر میبرد.